آروین گلمآروین گلم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

به دنیا آمدی تا دنیای من شوی...

کوه و دشت و رود و یک آروین بازیگوش

سلام پسرک ناز و شیرین زبون و شیطون بلای خودم. عشق مامان، ماشالا بزرگ شدی، بلا شدی، جیگر بودی، خوردنی تر شدی. خلاصه اگه یک سری کلمات بد رو که می گی فاکتور بگیرم خیلی شیرین زبونی می کنی. الان قدت 102 سانتیمتر و وزنت شده 15 کیلو و دویست. قند عسلم جمله هایی رو که یاد می گیری خیلی خوب و به جا استفاده می کنی. مثلاً اون روز ازم چیزی خواستی گفتم صبر کن تا بهت بدم. بهم می گی باشه پس می رم دندون رو جیگر می ذارم تا بیاری. در یک پست دیگه نفسم از حرفا و کارات بیشتر می نویسم. الان می خوام عکسای وقتی رو بذارم که رفتیم رود میرآباد. بر خلاف روستای رود، آب آرومی در جریان بود. برای همین حسابی با بهار جون آب بازی کردین. به طوری که دائماً در حال عوض کر...
26 تير 1395

سفر مشهد

سلام قند عسلم، ناز پسرم، گل پسرم جیگر مامان ببخشید مدتیه نتوستم بیام پست جدید بذارم. کلی عکس از روزای خوب زندگیمون به یادگار مونده که واقعاً نمی دونم چه طور می شه تموم خاطرات قشنگمون رو در وبلاگت قرار بدم. خیلی از خاطرات قشنگ ما فقط در قلب و ذهنمون می مونه و حتی بیان تموم احساساتی که نسبت بهت دارم در قالب کلمات نمی گنجه. نفسم، سفری که به مشهد داشتیم خیلی عالی بود هم زیارتی بود و هم سیاحتی. البته تو گل پسر رو علی رغم میل باطنیمون مجبور شدیم موقعی که می خواستیم حرم امام رضا (ع) بریم در هتل با آقاجون تنها بذاریم. آخه ساعت دوازده نیمه شب رفتیم حرم. مشهد حسابی بهت خوش گذشت. از رقصدن در پارک بگیر تا فرار از دست من به خاطر ا...
23 خرداد 1395

سفری عالی در کنار گل پسر(2)

سلام قند عسلم. جونم برات بگه که در اصفهان خیلی خیلی بهمون خوش گذشت. یک شب رفتیم شهربازی اصفهان که اسمش رو گذاشته بودن شهر رؤیاها. شب به یادموندنی شد برامون. البته همین دو تا عکس رو برات می ذارم بقیه عکسامون دسته جمعی بود. یک روز صبح هم رفتیم چهل ستون: آروینم بزرگ تر شدی و عکس گرفتن ازت سخت شده. این جا هم داشتی فرار می کردی که عکس نگیرم ولی من گرفتم. عصر رفتیم باغ گل ها که بسیار زیبا بود: آروین مامان اصفهان جاهای دیدنی بسیاری دا...
22 فروردين 1395

سفری عالی در کنار گل پسر(1)

سلام گلکم، نفسم، عشقم، تموم زندگیم آروینم امسال رو خیلی خوب شروع کردیم و مسافرتی که با خانواده بابایی رفتیم حسابی خوش گذشت. البته قبل از این که عکس های مسافرت رو بذارم دو تا عکس از روز آخر اسفند مربوط به رستوران عمارت بوژان آپلود می کنم چون عکس های زیبایی شد. روز دوم فروردین راه افتادیم. این عکس ها رو ظهر همون روز در شاهرود ازت گرفتم. بعد شب رو گرمسار گذروندیم و فرداش رفتیم تاکستان. اون جا حسابی خوش گذشت ولی این قدر درگیر عکس گرفتن های دسته جمعی شدیم که به کلی یادم رفت یه عکس از تو و بهار جون و ایلیا جونم بندازم. بعد رفتیم به سمت اصفهان، شهری بزرگ و زیبا. واقعاً هر چی از زیبایی های ...
21 فروردين 1395

یک جمعه به یاد موندنی

سلام آروین مامان، نفس من، زندگیه من. پسر گلم دیروز از صبح رفتیم بوژان. هوا خیلی خوب بود و حسابی بهت خوش گذشت و تا تونستی خاک بازی کردی. منم چون دیدم خوشحالی، کاری به کارت نداشتم عصر که بر می گشتیم روی صندلی عقب خوابت برد یا بهتره بگم بیهوش شدی از بس شیطنت کردی و با بهار جون بازی کرده بودی. اینا هم عکسای دیروزه نفسم:   در این عکس کاملاً مشخصه بابایی باهات چه بازی هایی می کنه : آروینم، وقتی من رو با تموم وجود می بوسی وجودم با بوسه تو دلبندم، گرم گرم می شه. من عاشق بوسیدنای عمیقت هستم نفسم. قبل از این عکس که برات می ذارم چنان منو بوسیدی که روسریم&...
21 شهريور 1394

مسافرت در کنار گل پسر

  سلام نفس من، اواخر اردیبهشت ماه به اتفاق مامان جون و آقا جون رفتیم مسافرت. ببخشید گل پسرم که پست مسافرت رو با تأخیر گذاشتم. مدتیه سرم خیلی شلوغه. از طرفی دارم خودم رو برای ارائه مقاله در همایش بین المللی مهارت آماده می کنم. روزی که فهمیدم مقاله ی من از بین هزار و صد مقاله، برای ارائه پذیرفته شده ، نمی دونستم از خوشحالی چیکار کنم. خلاصه قند عسلم مامانی حسابی درگیر کاراش شده. مسافرت در کنار تو قند عسل خیلی بهمون خوش گذشت. خیلی پسر خوبی بودی و اصلاً اذیتمون نکردی و در طول مسافرت پوشکت رو به جز یک بار خیس نکردی. شمال هوا عالی بود و طبق معمول تو آقا پسر عشق آب، کلی از آب بازی در دریا کیف کردی.    ...
10 خرداد 1394

اردوی یک روزه مشهد در کنار گل پسر

سلام نفس من، آروین شیرین زبون و قند عسلم . جیگر مامان، روز پنج شنبه از طرف اداره ما رو بردن مشهد برای گردش و زیارت. مامان جون، دایی جون و خانومش در این اردوی یک روزه همراه ما بودند. اون روز به همگی خیلی خوش گذشت به خصوص به تو عزیز دلم. به طوری که از ساعت 7 صبح تا 7 شب با این که فقط یک ساعت خوابیده بودی ولی در صحن حرم امام رضا (ع) هم چنان با انرژی می دویدی و خوشحال و شاد بودی به طوری که همکارم گفت بهت چی دادم که این قدر شنگولی. صبح ما رو بردن اخلمد. هوا عالی بود ولی مسافت زیادی رو برای رسیدن به آبشار طی کردیم و با این که خودت دوست داشتی راه بری ولی چون گام هات کوچیکن ، مجبور بودیم بغلت کنیم به خاطر همین راه خ...
19 ارديبهشت 1394

و باز گردش و تفریح...

سلام نفس مامان. پنج شنبه ای که گذشت رفتیم مشهد. هم برای تفریح و هم برای این که از یک دکتر فوق تخصص کودکان نوبت گرفته بودم تا خیالمون از بابت غده هایی که در سر و گردنت به وجود اومده راحت بشه. خدا رو صد هزار مرتبه شکر ، نظر دکتر با نظر دکتر خودت یکی بود و به ما گفت نگران نباشیم. بعد از اون رفتیم خرید و بعد از استراحت در هتل، آخر شب رفتیم حرم امام رضا (ع). هوا عالی بود و من حال و هوای دیگه ای داشتم. خیلی زیارت خوبی بود. آروینم این قدر خسته بودی که بعد زیارت، بغل بابایی خوابت برد. جمعه صبح رفتیم دریاچه چالیدره، برای اولین بار بود اون جا می رفتیم. خیلی زیبا و هوا کاملاً بهاری بود. گل پسرم تو هم تا تونستی شی...
31 فروردين 1394

سفرنامه شمال

سلام گل پسرم، قند عسلم. سفر شمال هم با تموم خاطرات قشنگش تموم شد. البته اول سفر ما رو نگران کردی ولی خدا رو شکر در طول سفر اصلاً اذیت نکردی و حالت هم خوب بود. آروینم، دو بار حالت بهم خورد و به همین دلیل ما که تازه سفرمون رو شروع کرده بودیم در شهر کرج تو رو به یک فوق تخصص کودکان نشون دادیم. دکتر گفت که چیز مهمی نیست و معده ات کمی آزرده شده ولی زود خوب می شی. همین طور هم بود. بعد از اون دیگه حالت بهم نخورد. امسال فقط شهرهای شمال رو گشتیم. سفید رود خیلی قشنگ بود البته در شهر منجیل مثل قبل بادهای شدیدی می وزید. بعد به شهر زیبا کنار رفتیم و تو برای دومین بار دریا رو دیدی. از دیدن اون همه آب به وجد اومده بودی و می گفتی آب...
9 شهريور 1393
1