عشق من در پارک قلم
سلام آرام جونم، نفسم
امروز اومدم تا عکسای قشنگت رو که در پارک قلم گرفتم، بذارم. گاهی عصرها با هم پیاده روی می کنیم و بعد یک ربع به پارک قلم می رسیم. موقعیتی که خونمون داره رو خیلی دوست دارم نزدیک دو تا پارک که البته پارک قلم خیلی بزرگ و قشنگه. توی مسیر راه هم خیلی بهمون خوش می گذره. همین سری آخر که داشتیم می رفتیم پارک با صدای بلند می خوندی و می رفتیم.
عشق مامان، اصلاً از پیاده روی خسته نمی شی و خیلی لذت می بری و همین باعث می شه منم بهترین لحظات رو در کنارت داشته باشم.
ابتدای ورودی پارک این وسایل ورزشی رو گذاشتن. همیشه در بدو ورود باید همه اونا رو امتحان کنی.
آروینم، همیشه کنار این فواره زیبا، چیزی پیدا می کنی از روی آب برای بازی و سرگرمی. حالا می خواد برگ باشه یا یه توپ کم باد.
بعد می ریم قسمت انتهایی پارک، اگه گفتی برای چی؟
معمولاً وقتی به قسمت تاب و سرسره می رسیم که دیگه هوا تاریک شده و بعد اون بابایی می یاد دنبالمون. گاهی هم که بابایی کار نداره سه تایی با هم می ریم نفسم.
این جا هم شکلک در می آوردی و نمی ذاشتی عکس بگیرم ولی من گرفتم
اینم آخرین عکست که مشغول آب بازی با مامان با همین برگ بودی.
عـــــــــــــــــــاشقتم جیــــــــــــــــــــگر