آروین گلمآروین گلم، تا این لحظه: 11 سال و 19 روز سن داره

به دنیا آمدی تا دنیای من شوی...

روزای قشنگ ما با تو

سلام پسر دوست داشتنیه خودم. هر روز که می گذره و تو فهمیده تر و بزرگ تر می شی به خودم می بالم بابت داشتن پسری چون تو. آروین گلم علاقه زیادی به بازی با راکت و توپ داری. مامان بابایی تا حالا دو بار برات راکت خریده. راکت های قبلیت رو که کامل خراب کردی بنده خدا چون دید خیلی علاقه داری دوباره برات خرید. یک روز که طبق معمول می خواستیم بریم پارک، اصرار کردی که راکتت را هم برداری. برام خیلی جالب بود، در پارک کنار میز پینگ پنگی که بچه ها داشتن بازی می کردن ایستادی و گفتی منم می خوام بازی کنم. الهی قربونت برم که قدت به زور تا میز می رسید ولی اصرار داشتی بازی کنی. خلاصه قبول کردی بریم توی سبزه ها و با من بازی کنی. خدا رو ش...
31 مرداد 1394

گل پسر، قند عسل که می گن یعنی این...

سلام قند عسلم، آروینکم، ناز پسرم، شیرین زبونم... نمی دونی چه قدر من و بابایی خوشحالیم از این که تو رو داریم. تو نه تنها عشق ما بلکه معنای زندگی ما هستی. تو رو حتی وقتایی که لجبازی می کنی دوست دارم، وقتایی هم که می شی پسر حرف گوش کن خودم، دیگه آخرشی. می خوام در آغوش بگیرمت و غرق بوسه کنم. چیزی که برام جالبه نحوه بوسیدنت هست. من رو یه جور دیگه می بوسی. کاملاً عمیق و وقتی لبت رو روی لپم می ذاری چند ثانیه فشار می دی و نگه می داری. عاشق بوسه های عمیقتم نفس مامان. یک شب موقع خواب بغلت کردم و گفتم آروین چشمات رو ببند تا ببوسم خوابت ببره. همین طور که چشمات رو می بوسیدم خیلی ناز خوابیدی. حالا یاد گرفتی می گی چشامو ببوس...
15 مرداد 1394

با تو هر لحظه قشنگه گل من

سلام عشق مامان، گل مامان، عزیز دردونه من، یکی یدونه من، آروین شیطون بلای خودم.  پسر نازم این روزا با شیرین کاری ها و شیرین زبونی های خوردنیت، من و بابایی رو دیوانه وار عاشق خودت می کنی. گل پسرم هر وقت می خندی انگار زندگی درباره نو و تازه می شه، نمی دونی چقدر از داشتنت خوشحالیم و هر روز هزاران بار خدا رو شکر می کنیم. قند عسلم معنی کوچیک و بزرگی رو کاملاً متوجه می شی و این روزا تکیه کلامت شده من بزرگ شدم... خودم بلدم. دیروز بهم می گی: من بزرگم تو کوچیکی. من  تو    عجب ناقلایی شدی!!! الان که ماه رمضونه اکثر شب ها بعد افطار می بریمت پارک و کلی سرسره بازی می کنی. به طوری که دیگه ...
20 تير 1394

روزای گرم تابستون در کنار قند عسل

سلام گل پسر دوست داشتنیه خودم. آروین من ، پسرک شاد و شیرین زبونم، روزای گرم تابستون هم یکی پس از دیگری می یاد و به سرعت می گذره. البته در کنار تو قند عسل مامان، همیشه و همیشه به ما خوش می گذره. با کارهات و شیرین زبونی هایی که می کنی همیشه ما رو به خنده وادار می کنی نفسم. چند روز قبل که از حموم اومده بودیم احساس کردم شلواری که پات کردم کمی گرمه می خواستم عوضش کنم بهم گفتی: منو فیلم می کنی.. منو می گی  همین طور هاج و واج. مطمئنم از کسی شنیدی و گفتی ولی موقعیتی که به کارش بردی برام خیلی جالب بود. الان دیگه هر شب بعد از این که شیر می خوری کمی نمک روی مسواکت می ریزم و مسواک می زنی. البته هنوز خوب یاد نگرفتی و نسبت به یادگیری...
11 تير 1394

یک گام به سمت مرد شدن...

سلام عشق من، پسر شیرین و دوست داشتنی خودم. آروین گلم خیلی پسر فهمیده ای شدی و من از این بابت خیلی خوشحالم. الان مدتیه که وقتی می خوای بری دستشویی می یای می گی جیش دارم. هر چند گاهی هم یادت می ره بگی ولی پیشرفتت خوب بوده. البته هنوز پوشکت می کنم ولی پوشکت رو خیس نمی کنی حتی شب ها. مزیت این روش اینه که جایی رو هم کثیف نکردی. البته روزای اول برای این که بدونی نباید در شلوارت جیش کنی مجبور شدم پوشک نبندم و یک کوچولو فرش کثیف شد ولی چون به محض این که شلوارت کمی خیس می شد سریع به من خبر می دادی بقیه اش رو می رفتیم دستشویی. یه چند روزی عالی بودی و سه چهار روزی اصلاً همکاری نکردی و الان دوباره بهم خبر میدی که ببرمت دست...
24 ارديبهشت 1394

به مناسبت بیست ماهگی گل پسر ( البته با کمی تأخیر)

تو خودت نمره بیستی ***** تو خودت نمره بیستی کسی مثل تو ندیدم ***** توی قصم نشنیدم نه قدیما و نه حالا ***** هیشکی نیست اون قدو بالا کسی مثل تو بلد نیست ***** همه چیش یک باشه هم بیست تو رکوردارو شکستی ***** توی هر قلبی نشستی تو خودت نمره بیستی ***** تو مثل هیچ کسی نیستی   آروین جونم 20 ماهگیت مبارک باشه عزیز دل مامان. ببخشید گل پسرم این روزا سرم خیلی شلوغه برای همین نتونستم زودتر خاطرات قشنگمون رو بنویسم. عزیزکم، هر روز که می گذره و تو بزرگ تر می شی ، شیرین زبون تر، دلرباتر و خوردنی تر می شی. من و بابایی دوست داریم همیشه و همیشه در کنارمون باشی قند عسلم. اون...
15 دی 1393

روزای پاییزی در کنار آروین جونم

آروین مامان قند عسلم یک ماه دیگه هم گذشت و تو نوزده ماهه شدی گلم. روزها برامون این قدر سریع می گذره که اصلا متوجه نشدم کی این یک ماه هم تموم شد. دیگه کم کم فصل پاییزم داره تموم می شه و هوا سردتر شده گل پسرم. پیشرفت تو در یادگیری کلمات عالیه نفسم. کلمات رو خیلی خوب می گی حتی نسبت به همسن و سال های خودت. وقتی می گی "عزیزم"   می خوام بغلت کنم این قدر فشارت بدم و ببوسمت که نگو. اسم من رو هم می گی اسانه قربونت برم فکر کنم تلفظ ف برات سخته هنوز. اسم آرشیدا رو قبلا می گفتی آرشی الان دیگه کاملا می گی آرشیدا. چند روز قبل برای خانوم دایی امیر هم خیلی جالب بود می گفت دستش رو گرفتی و گفتی زهره جون. جالبه که ...
15 آذر 1393

آروین مامان در 16 ماهگی

سلام پسر نازنینم ، فرشته آسمونیم آروین جووووونم . یک ماهه دیگه هم گذشت و تو 16 ماهگی رو هم پشت سر گذاشتی. در این مدت با هم بازی های زیادی کردیم ، شعر خوندیم، پارک رفتیم و خلاصه کلی خوش گذروندیم. دیشب داشتم برات شعر یه توپ دارم قلقلیه رو می خوندم. گفتم یه توپ دارم و مکث کردم دیدم می گی قلی قلی.خیلی برام جالب بود بقیه شعر رو ادامه دادم و قسمت های مختلفش مکث می کردم. متوجه شدم شعر رو یاد داری ولی چون نمی تونی صحبت کنی نمی تونی با من بخونی. مثلا وقتی گفتم می زنم زمین گفتی هوا. منظورت این بود که هوا میره. گل پسرم الان دیگه خیلی از کلمات رو که بهت می گم به خوبی تکرار می کنی البته با لحجه خاص خودت که خیلی بانمکه. کلم...
15 مهر 1393

شیطنت های گل پسر...

آروین مامان ، روز به روز بزرگ تر می شی و  البته شیطون تر و من خرسند از این که می بینم فهمیده تر می شی و کاملاً درک می کنی بهت چی می گیم. چند روز قبل بابایی می خواست آمده ات بکنه تا بریم بیرون. بهت می گفت بلوزت رو بیار... شلوارت رو بیار... جورابت کجاست... کفشت کجاست... و خوب البته تو نفس مامان همه رو می دونی و بابایی هم خوشحال شد که داری بزرگ می شی. دو روز قبل با هم رفتیم پارک و موقع برگشتن از سوپرمارکت رشته فرنگی گرفتم. وقتی می خواستیم بیایم بیرون ، دیدم همش اشاره می کنی که بسته رو بدم بهت. خلاصه از من گرفتی و تا خونه خودت به تنهایی آوردی و با این که برات سنگین بود و از دستت می افتاد خم می شدی و از روی زمین بر می داشت...
6 مرداد 1393