آروین در ماشین
پسر گلم من هر روز از سر کار می رم دنبال تو خونه مامان جون، بعد با هم می ریم دنبال بابایی. این عکس ها رو وقتی منتظر بابایی بودیم گرفتم.
در این جا خوابت برده، تو اکثر اوقات روی صندلیت خوابت می بره.
الهی قربونت برم این جا بابایی اومد می خواست تو رو ببوسه،این قدر ناز چشاتو بستی...
یه روزم وقتی داشتم رانندگی می کردم احساس کردم خیلی آرومی، وقتی وایستادم با این منظره خنده دار مواجه شدم. ببخشید مامان جون اون روز اصلاً دست خودم نبود، بهت کلی خندیدم.
یه روزم داشتیم می رفتیم خونه همش نق نق می کردی. با این که بابایی رانندگی می کرد نمی خواستم بغلت کنم تا بدعادت نشی. بهترین و در دسترس ترین چیز همون دستمال مرطوبت بود که کنار ساکت می ذارم. وقتی بهت دادم این قدر ذوق کردی که منم ذوق زده شدم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی