تولد دوست داشتنی ترین هدیه خدا، آرشیدا جونم
دیروز تولد آرشیدا خواهرزاده ی عزیزم بود. آرشیدای گلم در 27 دی ماه یک ساله شد ولی به خاطر عمل بابا تولدش عقب افتاد. اینم عکسای دختر گلمون،
اینم کارت دعوت تولد آرشیدا جونمه. خاله قربونت بره که این قدر بانمکی...
پسر گلم در تولد آرشیدا به تو هم حسابی خوش گذشت به خصوص وقتی در ماشین آرشیدا سوار شده بودی. این عکسا رو از زبون خودت می ذارم تا ببینی چه قدر شیطنت کردی.
چه همه کادو!!!!!!!!!!!!!!!
خوب! اینم برای من...
خوب حسرت خوردن برای این همه کادو بسه، دیگه بریم...
بذار آینه بغلش رو درست کنم...
خوب، آماده... حرکت...
پس چرا نمی ره!!!
پسرکم ، آخرشب وقتی آقایون اومدند، اومدم از تو و بابایی یه عکس 2 نفره بگیرم دایی امیر سریع خودش رو به کادر دوربین رسوند و حواست رو پرت کرد و این شد عکس دو نفره!
بابایی گفت در حال بوسیدنت ازش عکس بگیرم، عمو سریع خودش رو رسوند که من ببوسم و باز این شد عکس دو نفره!!!
بعد دیدم عمو رفت گفتم حالا یه عکس دو نفره، باز یه دست اومد... و تو هم که دیگه خسته شده بودی عکس گرفتن تعطیل شد...
بعد تونستم یه عکس دو نفره از تو و دایی امیر بگیرم. البته تو دیگه حسابی خسته شده بودی. راستی دیروز دایی امیر با کوتاه کردن اون همه مویی که داشت ، ما رو حسابی غافل گیر کرد.
و در آخر یه عکس سه نفره از خانواده سه نفره ی ما...