آروین و ایلیا
سلام عزیزکم، پسرک مهربون و شیرین خودم. در این پست می خوام عکسای تو رو با دوست جدیدت بذارم. ایلیا جون به همراه پدر و مادرش از قزوین به خونه ما اومدن. روزایی که بودن حسابی بهمون خوش گذشت.
برای اولین بار می دیدیمشون و فقط از طریق لاین باهاشون ارتباط داشتیم ولی از وقتی اومدن برای هم دوستان صمیمی شدیم.
گل پسرم تو از ایلیا جون، یکسال و هشت ماه کوچکتری ولی این برامون خیلی جالب بود که ایلیای عزیزم ، نسبت به تو خیلی احساس بزرگی می کرد. مثلاً اگه کاری رو انجام می داد به تو می گفت من بزرگ شدم برای همین انجام می دم ولی تو نباید انجام بدی و کلی ما رو با این شیرین زبونیش می خندوند. اینم بخشی از خاطرات زیبای شما دو تا:
امیدوارم تو و ایلیای عزیزم وقتی بزرگ شدین، مردای موفقی در زندگیتون باشین.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی