آروین گلمآروین گلم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

به دنیا آمدی تا دنیای من شوی...

اردوی یک روزه مشهد در کنار گل پسر

1394/2/19 10:40
نویسنده : مامان آروین
996 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفس من، آروین شیرین زبون و قند عسلم .

جیگر مامان، روز پنج شنبه از طرف اداره ما رو بردن مشهد برای گردش و زیارت. مامان جون، دایی جون و خانومش در این اردوی یک روزه همراه ما بودند. اون روز به همگی خیلی خوش گذشت به خصوص به تو عزیز دلم. به طوری که از ساعت 7 صبح تا 7 شب با این که فقط یک ساعت خوابیده بودی ولی در صحن حرم امام رضا (ع) هم چنان با انرژی می دویدی و خوشحال و شاد بودی به طوری که همکارم گفت بهت چی دادم که این قدر شنگولی.خندونک

صبح ما رو بردن اخلمد. هوا عالی بود ولی مسافت زیادی رو برای رسیدن به آبشار طی کردیم و با این که خودت دوست داشتی راه بری ولی چون گام هات کوچیکن ، مجبور بودیم بغلت کنیم به خاطر همین راه خیلی طولانی شد. اما با پشتکاری که داشتیم بالاخره به آبشار رسیدیم.

خیلی خوب شد که دایی جون همراهمون بود، هر چند در راه رفت بغل کسی نمی رفتی ولی در راه برگشت بغل دایی جون بودی.

1

2

3

مسیر رسیدن به آبشار، بسیار زیبا بود و آدم رو یاد کبودوال شمال می انداخت. بابایی نتونست به خاطر کارش بیاد ولی جاش حسابی خالی بود. 

قند عسلم ، در مسیر دائماً می ایستادی و سنگ بر می داشتی و به درون آب پرتاپ می کردی. کلاً خیلی به این کار علاقه داری. به خاطر تو گل پسر، مسیر رسیدن به آبشار رو این قدر تفریحی طی کردیم که وقتی رسیدیم به آبشار همه داشتن بر می گشتن و ما خیلی کم فرصت داشتیم تا اون جا بمونیم.

5

6

7

در صحن حرم امام رضا (ع) باز هم آب بازی کردی و دوست داشتی همون طور اون جا بمونی و آب بازی کنی به طوری که مجبور شدم دستت رو بگیرم و از نزدیک آب دورت کنم.

9

10

در اتوبوس هم با این که کوچک ترین مسافر گروه بودی ولی بچه های همکارام خیلی دوستت داشتن و با هم کلی بازی کردین و خندیدین به طوری که با وجود تموم خستگی که داشتی تا نزدیک نیشابور نخوابیدی.

آروینم، از این که تو رو با خودم بردم مشهد، خیلی خوشحالم با این که صبح خیلی خسته شده بودم ولی از این که در کنارم بودی لذت می بردم و از این که می دیدم شاد هستی شاد می شدم.

خداوندا شکر بابت تموم لحظه های شادی که به ما می بخشی.

پسندها (2)

نظرات (1)

ناهید
19 اردیبهشت 94 11:57
سلام...زیارتتون قبول... جالبه ما هم هفته پیش زیارت بودیم و امروز خاطره اشو ثبت کردم...پسرامون خیلی سنشون نزدیک به همه
مامان آروین
پاسخ
سلام ناهید جون. کاش آدرس وبلاگ پسرت رو می ذاشتی تا حالا که پسرامون همسن هستن بیشتر باهاتون آشنا می شدم. در هر صورت ممنون که به ما سر زدی.