آروینم دو و نیم سالگیت مبارک
سلام پسر نازم، نفسم، عمرم...
دو و نیم ساله شدی قند عسلم و من هر روز که می گذره بیش از پیش خدا رو به خاطر هدیه ی با ارزشی که به ما داده شکر می کنم. عشق من، تو با خنده هات و شیرین کاری هات به زندگی من و بابایی شور و نشاط وصف ناشدنی دادی. در کنار تو و بابایی هر لحظه قشنگ و زیباست نفس مامان.
قند عسلم تموم تلاشم رو می کنم تا بتونم از لحظه هایی که در کنارم هستی استفاده کنم هم برای بازی و هم آموزش. هر چند خیلی اوقات از این که نمی تونم خیلی برات وقت بذارم عذاب وجدان می گیرم ولی تا جایی که در توانم باشه برات کم نمی ذارم. اینا هم عکسای این ماهه نفسم:
این جا با چسب ماتیکی مشغول چسبوندن اشکال هندسی هستی که با مقوای رنگی برات درست کردم.
بعد که تموم شد بهت گفتم برو کاردستی که درست کردی به بابایی نشون بده، این قدر با غرور کاردستی رو به طرف بابایی گرفتی و گفتی ببین که من خندم گرفت. اون موقع احساس کردم درست کردن کاردستی چه قدر می تونه در افزایش اعتماد به نفس به کودک کمک کنه. خوشحالم که دقتت هم خیلی بالاست نفس مامان.
یک نمونه از دقت بالایی که داری اینه که گاهی وقتی در آشپزخونه مشغولم می یای و ظرف برنج رو بر میداری و برنج ها رو از این ظرف به اون ظرف می ریزی و من هم چون می بینم علاقه داری و البته اونا رو زمین نمی ریزی بهت چیزی نمی گم.
رفته بودیم عطار، این اسب رو خیلی دوست داشتی...
این جا هم یک روز صبح با آقاجون و مامان جون (بابایی) رفته بودی کاریز بلند
این عکس ها هم مربوط به روز عاشوراست...
بازی بازی با دم شیرم بازی!
در پارک هم اصرار داشتی این شلنگ رو از سیمان در بیاری:
راستی آروین مامان مدتیه هم بهتر مسواک می زنی و هم داری یاد می گیری تا خودت لباسات رو بپوشی.
اینم لباس پوشیدن به سبک آروین جونی
بازی با خمیر رو هم خیلی دوست داری عشقم:
اینم آخرین عکست در این ماه گل پسرم که من عاشقشم:
ممنونم خدا بابت این روزهای سرشار از شادی
این روزهای پر از حس خوب مادری
این روزهای پر از نشاط و شادابی
ممنونم خدا...