آروین یعنی خنده و شادی
سلام پسر گل مامان، سلام شیرین عسل من، سلام و صد تا سلام شیطونک من.
نفس مامان این روزا این قدر بدو بدو داریم و سرمون شلوغه که یک دفعه دیدم یک ماه گذشته و من در این یک ماه اصلاً ازت عکس نگرفتم تا در وبلاگت یادگاری بذارم. این بود که دست به کار شدم و کلی عکس در حین بازی ازت گرفتم. بازی هایی که تقریباً برنامه هر روزمونه. اینم عکس هایی که مامانی ازت گرفته عشق من:
دوچرخه سواری توی خونه:
این جا داشتیم بادکنک بازی می کردیم ، که بادکنک تصمیم گرفت همون بالا بمونه و پایین نیاد:
اومدم ازت عکس بگیرم با این صحنه مواجه شدم:
آخه بزرگ شدی پسر جون
جالب این جاست که توی خونه هر وقت تلفن زنگ می زنه، هر جا باشی باید خودت جواب بدی.
آروینم، قبلاً موهات رو مامان بابایی کوتاه می کرد. یک بار هم با مامان جون رفته بودی آرایشگاه. ولی از موقع جشن دایی جون که با بابایی رفته بودی آرایشگاه و موهات رو سشوار کرده بودن، خیلی از آرایشگاه می ترسیدی و حتی با مامان جون حاضر نبودی بری آرایشگاه. دو روز قبل با بابایی رفتین آرایشگاه ، بنده خدا بابایی و آرایشگر رو حسابی اذیت کردی. عشق مامان، از همه لحاظ پسرخوب و آقایی هستی نمی دونم چی کار کنم از آرایشگاه نترسی. با این که بابایی به آرایشگر گفته بود که موهات رو سشوار نکنه ولی فایده نداشته و حاضر نبودی لحظه ای بشینی. خلاصه این که بالاخره موهات کوتاه شد و این عکس رو دیشب ازت گرفتم.
عاشقتم قند عسلم