آروین گلمآروین گلم، تا این لحظه: 11 سال و 12 روز سن داره

به دنیا آمدی تا دنیای من شوی...

آروینم در ماه های 14 و 15 از زندگی

1393/4/21 8:09
نویسنده : مامان آروین
312 بازدید
اشتراک گذاری

گل پسر مامان سلام. چند وقتی سرم شلوغ بود به همین دلیل نتونستم برات بنویسم. ولی تک تک لحظه های با تو بودن رو تا جایی که تونستم عکس و فیلم گرفتم تا بعداً که بزرگ شدی با هم خاطرات شیرینمون رو مرور کنیم. امروز که دارم برات می نویسم 14 ماه و 10 روزته. برای خودت دیگه مردی شدی. هر روز که می گذره و بزرگ و فهمیده تر می شی، بازی کردن باهات جذاب تر می شه. یک شب که مثل همیشه داشتیم با هم بازی می کردیم از لحظه لحظه بازیمون عکس و فیلم گرفتم. حسابی به هر دو نفرمون خوش گذشت.

1

در این عکس ها، یا در حال فرار کردن هستی یا می خوای فرار کنی.خندونک

2

3

4

5

یک روز، بعد از چند وقت گذاشتمت روی تختت و آویز تخت رو کوک کردم و شروع به چرخیدن کرد. این قدر ذوق کردی که منم به وجد اومدم. یادمه وقتی این قدر کوچولو بودی که حتی نمی تونستی غلت بزنی، مدتی رو که کار داشتم و بابایی هم نبود می ذاشتمت روی تخت و مدت ها با آویز تختت سرگرم می شدی.

6

7

و خوب البته دیگه بزرگ شدی و نباید یه اسباب بازی سالم داشته باشی...!متفکر

8

9

یک روز لباسات رو در آوردم و ازت عکس گرفتم. خیلی عکسای به یادموندنی شد.

8

9

10

12

 یک روز که برده بودمت پارک، نزدیک غروب، ماه دراومده بود و تو همه حواست به ماه پرت شده بود. به ماه اشاره کردم و گفتم ماه و تو هم دقیقاً همون کار رو انجام دادی و گفتی ماه.

10

در پارک توپ بازی، سرسره و تاب رو خیلی دوست داری.

11

12

13

یک روز عصر که خونه مامان جون بودیم در حیاط حسابی با آرشیدای گلم، بازی کردی. سنگ ها رو یکی یکی از کف حیاط بر می داشتین و روی پله اول می ذاشتین. این قدر کارتون جالب بود که از لحظه لحظه اش عکس گرفتم.  

12

13

14

و اما شیطنت های تو گل پسر به روایت تصویر...

14

15

16

یک روز دیدم اسباب بازیت رو داری در ماشین لباس شویی می ذاری! آخه از دست تو گل پسر چی کار کنم اگه در ماشین لباسشویی هم بسته باشه با دکمه هاش بازی می کنی.

 22

18

19

20

21

قند عسلم ، این جا هم در حال خوردن شلیل هستی. این قدر بانمک میوه می خوری که می خوام قورتت بدم. آروینم در بین میوه های فصل تابستون، آلو ، شلیل، شاتوت و هندوانه رو خیلی دوست داری.

20

بهت یاد دادم با چنگال هندوانه رو بخوری.

24

این جا هم چنگال رو می خوای بدی به من تا باز برات هندوانه بذارم.

25

آروینم، الان دیگه همه اجزای بدنت رو البته به غیر از ابروهات می شناسی و همین طور می تونی حلقه ها رو روی هم بچینی ولی معنای بزرگی و کوچیکی رو هنوز دارم باهات کار می کنم.

26

و عکس های باقی مونده از دفترچه خاطرات ما...

26

21

22

آروینم ، برایت رویاهایی  آرزو می کنم پر شور و تمام نشدنی

  آرزو می کنم  

 دوست  داشته باشی 

آنچه را که باید دوست بداری

و 

فراموش کنی 

آنچه را که باید فراموش کنی 

برایت ، شوق ، آرزو می کنم  

آرامش، آرزو می کنم

و

با تمام وجودم از خدای مهربانم می خواهم  وقتی لبخند به دنبال جایی برای نشستن می گردد ، لبهایت  در آن نزدیکی باشد

 و هیچ راه نجاتی نداشته باشی وقتی غرق در  آرامش،  سلامتی و خوشبختی هستی 

از خدا دیگر هیچ نمی خواهم 

هیچ آرزویی ندارم 

رویایم را می خواستم که به آن رسیده ام

دنیا را می خواستم که  آنرا بدست آوردم 

رویایی که همان دنیای من است 

و تو،  پسر نازنینم ،  همان دنیا 

 و همان رویای شیرین منی  محبت

 

پسندها (1)

نظرات (0)