نفسم 16 ماهگیت مبارک باشه...
سلام نفس من. یک ماه دیگه هم گذشت. البته ببخشید که این پست رو با تأخیر گذاشتم.
روزا چه قدر سریع می گذرن. گل پسرم تو روز به روز بزرگ تر و فهمیده تر می شی و از این بابت من و بابایی خیلی خوشحالیم. هر کلمه ای رو که بهت می گم اگه کوتاه باشه مثل آب، نون، ماه، دوغ، مگس و ... خیلی خوب می گی. مگس رو وقتی یاد گرفتی که یک مگس اومده بود خونه و من اونو نشونت دادم و گفتم مگس و تو هم تکرار کردی البته تلفظ حرف گ نزدیک به غ هست و می گی مغس. سه حرف اول کلمات طولانی تر رو هم به خوبی می گی. مثلاً به جای باشه می گی باش و روی حرف ش تاکید می کنی زیاد! و به جای مرسی می گی مرس.
وقتی می گم آروین خودت رو لوس کن، این قدر ناز خودت رو لوس می کنی که می خوام قورتت بدم. بازی با تو مثل همیشه برام جذابه و کلی با هم لذت می بریم. رقصت هم که عالیه. دیشب بابایی داشت مثلا دف می زد و تو با همون، این قدر قشنگ رقصیدی که نگو. ( بابایی در دف زدن خیلی استعداد داره ولی هیچ وقت سراغش نرفته) دیشب کلی ازت فیلم گرفتم. به بابایی می گم اگه کلیپ رقصت رو منتشر کنیم حتماً کلی لایک می گیره. اینم چند تا عکس در حال رقصیدنت:
نفس مامان وقتی می برمت حموم خیلی ناز و خوردنی می شی. البته تا به حال ازت عکس نگرفته بودم تا این که یه روز... اینم عکسای ناز قند عسل من...
گل پسرم ، استیکرهای اتاقت رو مدتیه باهات کار می کنم. خیلی از اون ها رو یاد گرفتی و خیلی وقت ها اشاره می کنی که بریم با هم اون ها رو مرور کنیم. دیروز از استیکرها عکس می گرفتم برای این که بذارم در وبلاگت تا وقتی بزرگ شدی اگه خونمون رو عوض کردیم بتونی این جا ببینی.
آروینم وقتی به تک تک وسایل اتاقت و به استیکر های روی دیوار نگاه می کنم یاد دورانی می یوفتم که تو در دلم بودی. تک تک وسایلت رو با عشق گرفتیم و مامان جون چه قدر زحمت کشید. استیکرای اتاق رو هم با کمک خانواده بابایی چسبوندیم. همه به من و بابایی کمک کردن. الان که فکر می کنم از لحظه ای که توی دلم اومدی تا الان چه قدر خاطره داریم.
قربون ژستت برم من...
خدایا آروینم ایمان من است
دین من است
همه دنیای من است
بنیاد من است
رویای من، امید من، روح من، زندگی من، آرامش من، بود و نبود من
هست و نیست من است
خدا جونم در یک کلام، آروین من نفس من است
نفسم را هرگز از من نگیر.