و باز گردش و تفریح...
سلام نفس مامان. پنج شنبه ای که گذشت رفتیم مشهد. هم برای تفریح و هم برای این که از یک دکتر فوق تخصص کودکان نوبت گرفته بودم تا خیالمون از بابت غده هایی که در سر و گردنت به وجود اومده راحت بشه. خدا رو صد هزار مرتبه شکر ، نظر دکتر با نظر دکتر خودت یکی بود و به ما گفت نگران نباشیم.
بعد از اون رفتیم خرید و بعد از استراحت در هتل، آخر شب رفتیم حرم امام رضا (ع). هوا عالی بود و من حال و هوای دیگه ای داشتم. خیلی زیارت خوبی بود. آروینم این قدر خسته بودی که بعد زیارت، بغل بابایی خوابت برد.
جمعه صبح رفتیم دریاچه چالیدره، برای اولین بار بود اون جا می رفتیم. خیلی زیبا و هوا کاملاً بهاری بود. گل پسرم تو هم تا تونستی شیطنت کردی و حسابی خوش گذروندی.
عکس هنری بابایی از دریاچه چالیدره:
آروینم، از این عکس ها می خواستم یکی دوتا انتخاب کنم ولی دیدم ژست های جالبی گرفتی همه اش رو برات گذاشتم.
این عکس ها رو هم در باغ طرقبه ازت گرفتم:
راستی این اردک های قشنگ رو خیلی دوست داشتی برای همین ازشون عکس گرفتم تا برات یادگاری بمونه:
پسرم، آروین گلم
دردانه ی زیبای من
عزیزتر از جانم
پاره ی تنم
دوستت دارم
صدای دلنوازت را
نگاه های معصومانه ات را