روزای گرم تابستون در کنار قند عسل
سلام گل پسر دوست داشتنیه خودم. آروین من ، پسرک شاد و شیرین زبونم، روزای گرم تابستون هم یکی پس از دیگری می یاد و به سرعت می گذره. البته در کنار تو قند عسل مامان، همیشه و همیشه به ما خوش می گذره.
با کارهات و شیرین زبونی هایی که می کنی همیشه ما رو به خنده وادار می کنی نفسم. چند روز قبل که از حموم اومده بودیم احساس کردم شلواری که پات کردم کمی گرمه می خواستم عوضش کنم بهم گفتی: منو فیلم می کنی.. منو می گی همین طور هاج و واج. مطمئنم از کسی شنیدی و گفتی ولی موقعیتی که به کارش بردی برام خیلی جالب بود.
الان دیگه هر شب بعد از این که شیر می خوری کمی نمک روی مسواکت می ریزم و مسواک می زنی. البته هنوز خوب یاد نگرفتی و نسبت به یادگیریت هم مقاومت می کنی. نمی دونم احساس می کنم از این که مسواک به لبت کشیده بشه خوشت نمی یاد. هر چی می گم مامانی بخند و دندونای جلو رو مسواک بکن، فایده نداره که نداره. خوب که نمکای مسواک رو خوردی و مسواک رو دندون دندون کردی و البته کمی هم مسواک زدی ، مسواک رو می دی و می گی لیوانو بده آب بریزم تو دهنم.
نفس من مدتی بود که وقتی چیزی رو می خواستی با تندی و اصرار و گریه حتی وقتی که هنوز اعلام نکردم که بهت نمی دم رفتار می کردی. الان خیلی بهتر شدی. بهت یاد دادم وقتی چیزی رو می خوای بگی لطفاً بده...
البته هنوز گاهی باز همون رفتارای قبل رو می خوای انجام بدی ولی تا با حالت خاصی بهت نگاه می کنم می دونی فایده نداره و می شی پسر مؤدب و دوست داشتنیه خودم.
آروینم، به نقاشی خیلی علاقه داری و خیلی وقت ها پسر هنرمند من، پیکاسو می شی و چنین نقاشی ارزشمندی خلق می کنی.
جونم برات بگه که تموم سعی و تلاشم رو می کنم تا کارمند بودنم به پیشرفتت صدمه ای نزنه. تلاش می کنم تا در آینده یک مرد کاملاً موفق باشی... نه نمی گم موفق بودن به دکتر و مهندس بودنه... دوست دارم به معنای واقعی در زندگی و کارت موفق باشی.
ببخش نفسم... گاهی واقعاً انرژی کم می یارم. مثلاً همین دیشب که بابایی خسته بود و زودتر خوابید من موندم و تو قند عسل. ساعت 11 شب تو کاملاً پر انرژی بودی و من کاملاً خواب آلود. کنارت نشستم تا با لگوهات بازی کنیم. نمی دونم دو بار یا سه بار بهم گفتی: چشات رو باز کن.
پسر گلم با این حال روزی نیست که توپ بازی و بادکنک بازی نکنیم و دنبال هم ندویم. بابایی هم به سهم خودش باهات بازی می کنه ولی بازی های بابایی به سبک خودشه.
مدتیه که با بازی و سرگرمی دارم رنگ ها رو به انگلیسی بهت یاد میدم و آهنگ های baa baa black sheep و Rainbow رو باهات کار می کنم البته بهت سخت نمی گیرم. روش مونته سوری برای یادگیریه کودکان خیلی خوبه.
اینجا هم حبوبات رو با هم قاطی کردم و داری با دقت از هم جداشون می کنی. در کل خیلی پسر با دقتی هستی.
البته از ریختن حبوبات از این کاسه به اون کاسه هم خیلی لذت بردی...
گل پسرم وقتی که بیرون می ریم فقط کافیه چشمت به شلنگ آب بیوفته، کلی باهاش سرگرم می شی. همین طور خیلی علاقه به چوب داری.
چند روز قبل مامانی برات اتفاق بدی افتاد. دستت رو گرفته بودم و داشتیم خوشحال و خندون به سمت سرسره های فرهنگسرا می رفتیم که یک دفعه نفهمیدم چه طور با صورت خوردی زمین. مسیرش مثلاً سنگ فرشه و خیلی ناهموار. نمی دونم چه طوری بغلت کردم، همین طور گریه می کردی و متوجه شدم داره از بینیت خون می یاد.
الهی مامان فدات شه بعد این که آرومت کردم رفتیم و سرسره بازی کردی ولی دریغ از اون خنده های همیشگیت. بالای لبت هم کمی زخم شد که در این عکست مشخصه. خدا رو هزار بار شکر کردم که بهت آسیب جدی نرسید و دندونات کاری نشد. البته ساعتی رو که خیلی دوست داشتی از همون روز گم شد. ولی اشکال نداره قند عسلم، دوباره یکی دیگه برات می خریم.
اینم یه عکس مثلاً هنری
عاشق وقتی هستم که از ته دلت می خندی و می خوای دوربین رو بگیری...
جیگر مامان این عکس رو فراموش کرده بودم برات بذارم مربوط به ماه فروردینه. چون قشنگه این جا می ذارم.
زندگی با تو چه زیباست عشق من
لحظه هام با تو چه نابه جان من
بهترین روزای عمرم با توئم
تا ابد با من بمون آروینم
قلــــــــــب من مــــــــــــــال توئه
روح من ، جان من ، ثانیه هام مــــــــــــــــــــــــــــال توئه
دوستت دارم نفسم
دوستت دارم پسرم