28 ماه در کنار نفسم
سلام قند عسلم، عشقم، جیگرم
پسر گلم این روزا با حرفا و کارات ما رو حسابی متعجب می کنی. دو روز قبل داشتم لباسم رو اتو می کردم بهم گفتی: مامان متکا می خوای؟ گفتم: نه مرسی. دیدم رفتی متکا آوردی و می گی: بذارم پشتت خسته نشی. (دقیقاً جمله ای که گفتی). چه قدر بزرگ و فهمیده شدی عشق من. افتخار می کنم پسر فهمیده ای چون تو دارم.
آروینم، سوره توحید رو به طور کامل یاد گرفتی. اون روز می خواستم صدات رو ضبط کنم ولی نذاشتی حالا اگه تونستم با ترفند صدات رو ضبط می کنم حتماً اینجا برات می ذارم.
دیروز دیدم برس رو برداشتی و به موهات کشیدی و گفتی: I comb my hair
خیلی خوشحال شدم و احساس کردم برای آموزش زبانت راه درست رو انتخاب کردم. هر چند به خاطر مشغله کاری من، خیلی آهسته پیش می ریم ولی همینم به نظرم خوبه. رنگ ها رو کم و بیش یاد گرفتی مثلاً اون روز در حموم به شامپو بدنت که آبی هست اشاره کردی و گفتی blue.
نفسم، اگر چه ابتدای راهی ولی الان کاملاً می دونی که دو تا زبان مختلف رو داری آموزش می بینی. وقتی یک رنگ رو می گی و می گم انگلیسیش چی می شه؟ می دونی که منظورم چیه.
راستی قدت در 28 ماهگی 93 سانتیمتر و وزنت 5/13 کیلوگرم شد. خدا رو شکر خوب غذا می خوری و میوه خیلی دوست داری و رشدت خوب بوده تا الان.
این روزا به شدت علاقه داری از صبح که بیدار می شی ساعتت رو دستت ببندیم و شلوار آبیت رو پات کنی. اولش خیلی تو و خودم رو اذیت می کردم که شاید یادت بره ولی الان دیگه مانعت نمی شم. فکر می کنم دوره این ساعت و شلوارم می گذره.
گل پسرم، این پازل ها رو برات در قطعات کم و بزرگ با استفاده از کارتن درست کردم تا ساده باشن و بعداً پازل های چند تیکه رو بهت یاد بدم.
نفس من
آرزویم این است که دلت خوش باشد،
نرود لحظه ای از صورت ماهت لبخند،
نشود غصه دمی نزدیکت،
لحظه هایت همه زیبا باشند،
از خدا می خواهم که تو را،
سالم و خوشبخت بدارد همه عمر
و نباشی دلتنگ