آروین گلمآروین گلم، تا این لحظه: 11 سال و 10 روز سن داره

به دنیا آمدی تا دنیای من شوی...

لحظه های به یاد موندنی با گل پسر

1393/3/8 11:24
نویسنده : مامان آروین
294 بازدید
اشتراک گذاری

گل پسر مامان مروارید های سفید و خوشگلت حالا شدن 8 تا. دیروز ظهر از ساعت 1 تا 3 خوابیدی و ظهر که من می خواستم بخوابم خوابت نمی یومد. خیلی خسته بودم ولی به خاطر تو تموم بعد از ظهر رو با هم بازی کردیم. یکی از بازی هایی که خیلی دوست داری دالی بازیه. همین طور اتل متل. دیروز برای افزایش تمرکزت یه بازی جدید باهات کردم. شیشه کوچیک نوشابه رو از بالا رها می کردم و تو سریع می گرفتیش. البته گاهی هم موفق نمی شدی. هر بار که می گرفتی برات دست می زدم و کلی ذوق می کردی. مدتیه دارم رنگ ها رو باهات کار می کنم. نمی دونم گاهی همه رنگ ها رو درست می دی و گاهی هیچ کدوم رو به جز قرمز درست نمی دی.متفکر 

آروینم امروز می خواستم  از عکس هات بک آپ بگیرم متوجه شدم یه سری از اون ها رو نذاشتم. عکس زیر مربوط می شه به اواخر فروردین و اولین باری بود که در پارک نزدیک خونه تاب بازی می کردی و آرشیدای گلم نیز با ما بود.

آروین مامان دیگه حسابی بلا شدی و وقتی می ذارمت پشت فرمون ماشین، با همه چی کار داری.

2

3

4

کالسکه سواری رو دوست داری. البته کالسکه ات خونه مامان جون ایناست چون صبح ها

می بریمت اون جا و هم این که پارک به خونه ما نزدیکه. 

6

این جا هم داری بیسکویت مادر که خیلی دوست داری می خوری.

7

و آخرین عکس که می خوام بخورمت از بس بانمکی...

8

آروین گلم

مهربونم

نازنینم، بهترینم

عشقم، جونم

با توام، با تو دنیای من

می خوام لحظه هام رو با تو بگذرونم، تموم لحظه هایی که حالا دارم و نمی دونم چند سال، چند ماه ، چند هفته، یا چند روز دیگه می تونم و فرصت دارم با تو باشم.

ارزش این لحظه ها رو با هیچ چیز دیگه نمی تونم برابر بدونم. می خوام در تموم لحظه هایی که می تونیم داشته باشیم، با تو باشم.

کنارت،

همراهت،

هم قدم و

هم نفس با نفس کشیدنت.

می خوام تا می تونم صدای قلب مهربونت رو بشنوم، تا می تونم نفس هات رو بشنوم و حفظ کنم.

می خوام ضربان قلبت رو بشمارم و ثانیه هام رو با تو تنظیم کنم.

کنارم بمون تا زنده بمونم، با من باش تا دووم بیارم...

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)