آروین گلمآروین گلم، تا این لحظه: 11 سال و 3 روز سن داره

به دنیا آمدی تا دنیای من شوی...

شکوفه اردیبهشتی من

مرد کوچک اردیبهشتی من، شکوفه بهاری من، که با اومدنت هر روزمون رو بهاری و سبز کردی... آرزویم در چهارمین زادروزت، فقط و فقط سلامتی و موفقیت است... آروینم، بهار از کجا می دانست من عاشق اردیبهشتم که تو را در زیباترین روز به دیدن من آورد، حالا اردیبهشت یعنی تو و تو یعنی " ماه" اردیبهشت. خدایا شکرت... هزار بار شکر که دیدم... بودم... تجربه کردم... این روزها را به من ببخش...   ...
11 ارديبهشت 1396

آروین و ایلیا

سلام گل پسرم. عزیز دل من دو هفته قبل که دوستانمون از تاکستان اومده بودن خیلی به تو خوش گذشت چون یک همبازی خوب پیدا کرده بودی. یک شب رفتیم کاروانسرای شاه عباسی، عکس های اون شب رو که بخشی از خاطرات خوبمون هست این جا برات می ذارم عشق من. امیدوارم وقتی هم که بزرگ شدین برای هم دوستای خوبی باشین. ...
12 آذر 1395

روزهای قشنگی که به سرعت می گذره

سلام گل پسر ناز و دوست داشتنی خودم، سلام نفس زندگی من آروین گلم یک سری از عکس هات که مربوط به قبل هست رو فرصت نکردم برات بذارم. قند عسلم مدتی بود که دایماً یک نخ می آوردی و می گفتی ببندم به پیشونیت و حسابی احساس قدرت و خوشحالی می کردی. از این که کوماندو باشی خیلی لذت می بری. و البته هم چنان عاشق بازی با رنگ ها هستی. نفسم، قارچ کبابی رو خیلی دوست داری. به خصوص کباب کردنش رو یک روز یک پشه رو کشتی اومدی بهم گفتی: "مامان نگاه کن من سوکس گشتم." تو که اکثر کلمات رو درست می گی این قدر حرف زدنت با نمک بود که حسابی غرق بوسه کردمت عشق من. جالب این جاست یک روز دیگه یک پشه کوچ...
5 آذر 1395

خیلی خوشحااااالم

سلام گل پسرم. سلام تموم زندگیم.  الان خیلی خوشحالم برای همین اومدم برات بنویسم. امروز صبح اولین روزی بود که موقع رفتن به مهد کودک گریه نکردی. البته صبح که از خواب بیدار شدی کمی حالت گریه گرفتی ولی چون اهمیت ندادیم یادت رفت.  شبای قبل ساعت ده می خوابیدی دیشب ساعت نه خوابیدی. نمی دونم این یک ساعت هم تأثیر داشته یا نه. ولی در هر حال امروز خیلی خوشحالم عشق من. به خاطر تو. خیلی دوستت دارم و وقتی با گریه به مهد می رفتی خیلی غمگین می شدم. یه خبر خوب دیگه این که یه بخشنامه جدید اومده که خانومای دارای فرزند زیر شش سال می تونن در هفته هشت ساعت کمتر کار کنن. این یعنی این که می تونم بیشتر کنارت باشم قند عسلم. البته چون ک...
4 آبان 1395

اولین گام در راه علم

سلام قند عسلم، نفسم، تموم دنیای من نمی دونم از کجا برات بگم. مدتیه نتونستم بیام خاطرات قشنگمون رو بنویسم. گل پسرم مامانی با پست جدیدی که در اداره بهش دادن این قدر سرش شلوغ شده که حتی نمی تونه به وبلاگت سر بزنه. هر چند ما آدما خودمون رو با شرایط جدید سازگار می کنیم. گل پسرم ابتدای همه ی کارها اولش سخته برای مامانی هم همین طوره. جیگر مامان، گام اول هم برای تو در راه طولانیه کسب علم و دانش بسی سخت و دشواره. من و بابایی به خاطر این که تو گل پسر بتونی دوست های زیادی پیدا کنی و شاد باشی تصمیم گرفتیم که بری مهد کودک. خیلی تحقیق کردم تا این که بالاخره مهدکودک طراوت رو انتخاب کردم. تابستون مامان جون یک ساعتی تو رو برد ...
27 مهر 1395

عشق من در پارک قلم

سلام آرام جونم، نفسم امروز اومدم تا عکسای قشنگت رو که در پارک قلم گرفتم، بذارم. گاهی عصرها با هم پیاده روی می کنیم و بعد یک ربع به پارک قلم می رسیم. موقعیتی که خونمون داره رو خیلی دوست دارم نزدیک دو تا پارک که البته پارک قلم خیلی بزرگ و قشنگه. توی مسیر راه هم خیلی بهمون خوش می گذره. همین سری آخر که داشتیم می رفتیم پارک با صدای بلند می خوندی و می رفتیم . عشق مامان، اصلاً از پیاده روی خسته نمی شی و خیلی لذت می بری و همین باعث می شه منم بهترین لحظات رو در کنارت داشته باشم. ابتدای ورودی پارک این وسایل ورزشی رو گذاشتن. همیشه در بدو ورود باید همه اونا رو امتحان کنی. آروینم...
25 مرداد 1395

لحظاتی که به سرعت تبدیل به خاطره می شن

سلام قند عسلم، سلام تموم زندگیم آروین قشنگم، چه قدر روزها سریع می گذرن، باورم نمی شه الان سه سال و سه ماه و سیزده روز از اولین لمس وجودت می گذره. امروز داشتم وبلاگت  و خاطرات قشنگمون رو مرور می کردم. اولین دندونت، اولین راه رفتنت، اولین ماما گفتنت، لذت بردم خیلی زیاد و لذت می برم هر بار که خاطراتمون رو می خونم. ولی در همون حین خوندن ناگهان چشام پر از اشک شد. واقعاً دلم تنگ شد برای زمانی که نوزاد بودی. نمی دونم شایدم چشام پر اشک شد به خاطر این که می دونم این روزای قشنگم زود می گذره. دیروز متنی رو خوندم در مورد لذت بردن از تک تک لحظاتمون. واقعاً درسته عشق مامان. تا وقتی نوزاد بودی همش به این فکر می کردم کی می تونی کلمه بگی، کی می...
24 مرداد 1395