آروین گلمآروین گلم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

به دنیا آمدی تا دنیای من شوی...

مادر...

مادر که می شی، از همون لحظه ای که می فهمی میزبان یه فرشته ای، در خودت تمام می شی و در یکی دیگه آغاز، وقتی ضربات اندام نحیف موجودی را در درونت حس می کنی کم کم به او متعلق می شی، خودت و تمام هستیت... وقتی نوزادت را در آغوش می گیری اشک هات فریاد می زنن که برای بودنش از جان می گذری، مادر که می شی نگرانی و نگرانی و نگران، نگران امروز و فردا و آینده فرزندت، مادر که می شی تمام زندگیت می شه دعا و التماس و خواهش از خدا برای عاقبت به خیر شدن فرزندت، مادر که می شی بهترین هدیه برات می شه، سلامتی جسم و روح دلبندت، مادر که می شی غم و اندوه و شادیت هم رنگ دیگه ای می گیره و همه این ها گره می خوره به حال فرزندت...
23 فروردين 1394

روزهای سختی که گذشت...

سلام نفس مامان. الان که برات می نویسم خوشحالم خیلی خوشحال. به خاطر سلامتی تو. انگار خدا تو رو دوباره به ما بخشیده. چند روز قبل متوجه غده ای در گردنت شدم. صبر کردم تا تعطیلات تموم شه ببریمت دکتر. پنج شنبه متوجه شدم یه غده دیگه در پشت سرت ایجاد شده. خدا می دونه من و بابایی چی کشیدیم. صبر کردیم تا شنبه صبح. با مامان جون بردیمت پیش دکتر خودت، خانوم دکتر رئیسی که من خیلی قبولش دارم. بعد از معاینه برات آزمایش خون نوشت. موقع آزمایش خون، مامان جون تو رو نگه داشت تا ازت خون بگیرن. من اصلا دل اینکه نگهت دارم نداشتم. جیگرم کباب شد وقتی داشتن ازت خون می گرفتن. همین طور اشکام سرازیر می شد. احساس کردم چه قدر طول کشید. وقتی گفتن جواب آزمای...
17 فروردين 1394

و اما سال جدید...

  آروین جونم ، همه ی عشق و امید و  بهترین و قشنگ ترین بهونه زندگی من و بابایی  این دومین سالیست که وجود  شیرینت گرما بخش زندگیمونه.      نفسم ، عزیزم ،  آروینم     تو  ، زیباترین و بهترین و ناب ترین  هدیه ی خدای مهربونی برامون . خدایا خودت حافظ پسرمون باش .  او را به تو می سپاریم تا بهترین روزها و ساعات را برایش مقدر فرمایی .... ( آمین )  پسر گلم، کلی خاطره و عکس از تعطیلات داریم، ولی الان فرصت درج اونا رو ندارم. در پست های بعدی همه رو برات می ذارم نفسم. ...
6 فروردين 1394

آخرین شب چهارشنبه سال...

سلام زندگی من... آروین گلم چهارشنبه سوری امسال برای تو که بزرگ تر و فهمیده تر  شدی ، خیلی عجیب و هیجان انگیز بود. امسال به باغ عموی بابایی رفتیم. به تو حسابی خوش گذشت. بچه ها انواع ترقه ها و فشفشه ها رو گرفته بودن، موشکی، پروانه ای. برات این قدر هیجان داشت که با شنیدن صدای ترقه می گفتی: اووووک اینم سه تا عکس از اون شب به یادموندنی: آتش روشن کردم و عهدکردم تا خاموش شدنش دعایت کنم، می دانم به آنچه می خواهی میرسی چرا که من هربار یک هیزم اضافه میکنم! چهارشنبه سوریت مبارک باشه نفسم. ...
27 اسفند 1393

آروین یعنی زندگی...

سلام به جوجه دوست داشتنیه خودم... گل پسرم دیگه چیزی نمونده تا زمستون کوله بارش رو جمع کنه و جاش رو به بهار زیبا بده. خوشحالم از این که امسال بدون برف تموم نشد. هر چند کم بود ولی خوب بود و قشنگ. بیستم اسفند بود که برف زیبایی شهر رو سپید کرد البته فرداش دیگه اثری از اون برف ها نبود چون زمین گرم بود و زود آب شد. این عکس مربوط به همون روز و حیاط محل کارم نفسم: آروین گلم ، خیلی به رانندگی علاقه داری و وقتی سوار ماشین می شی، خوب حواست هست که تا راننده پیاده می شه جای اون رو بگیری.  ظهر ها وقتی می یام دنبالت از لحظه ای که می شینی دائماً می گی : رانندگی کنم. منم برات توضیح می دم که بذار به محل کار ...
26 اسفند 1393

قند عسلم 22 ماهگیت مبارک باشه...

سلام گل پسرم، شیرین عسلم، آروین عزیزتر از جونم... 22 ماهگیت مبارک باشه. آروینم این روزا انگار زندگیمون روی دور تند هست. نمی دونم کی شب می شه کی دوباره روز شده و وقت کار و تلاش و زندگی و بدو بدو. هر چی به آخر سال نزدیک تر می شیم انگار هفته سریع تر به آخرش می رسه. این روزا خیلی کار دارم چه در اداره چه خونه. ببخشید نفسم که کمتر برات وقت می ذارم. مدتیه می خوام بیام برات بنویسم ولی فرصت نشد. گلکم تو دیگه ماشالا برای خودت مردی شدی. اولین بار در این ماه بهم گفتی دوستت دارم. فقط خدا می دونه اون موقع چه حسی داشتم. بغلت کردم و کلی بوسیدمت.  پسرم، یاد گرفتی اگه کار اشتباهی انجام می دی، می گی : بخشید و بوسم می کنی. جالب اینج...
11 اسفند 1393

21 ماهگیت مبارک باشه گلم...

سلام پسرم، نفسم، آرام جونم این روزها به زیباترین وجه ممکن حرف می زنی، به تازگی جمله هم می گی. این قدر زیبا و بانمک که می خوام قورتت بدم قند عسلم. حتم دارم روزی که این نوشته رو می خونی لبخند ملیحی بر لبانت می شینه، لبخندی از سر شوق، از خاطرات خوش کودکی، لبخندی از روزای اول جمله گفتنت، شاید برات باور کردنی نباشه که چه قدر کوچک بودی و تازه کار. عزیز بی همتای من، امروز من می نویسم، تصور می کنم و لبخند می زنم، فردا تو می خونی و تصور می کنی و لبخند می زنی. من برای فردای تو می نویسم برای وقتی که مرد شدی و بزرگ و تو می خونی دیروزت رو ، روزای کوچیک بودن و شیرین بودنت رو.  عزیزکم از کجا شروع کنم ...
11 بهمن 1393

عکس های به یادموندنی...

سلام گل پسرم ، قندعسلم شیطونک مامان. امروز داشتم فایل عکس هات رو مرتب می کردم دیدم بعضی از عکس هات رو یادم رفته آپلود کنم. البته دست عمه نسرین جون درد نکنه یه سری از عکس ها رو که با دوربین خودش گرفته بود بهم داد تا برات این جا بذارم. با دیدن این عکس ها نفسم ، دوباره تموم خاطرات خوشمون برام زنده شد. این جا هنوز ساعتی از به دنیا اومدنت نگذشته: عکس پاهای کوچولو و نازت موقع نوزادی: و دست و پای خوشگلت وقتی 6 ماهه بودی:   زرافه کوچولوی مامان: و در ادامه عکس های 15 ماهگیت: (آروین قند عسل به دنبال مورچه) یک عص...
6 بهمن 1393

تجربه یک مامان بی تجربه...

سلام جیگر من، عسل من، گل پسر عزیزتر از جونم. الان که دارم برات می نویسم خدا رو شکر حالت بهتر شده. نفس مامان سه شب سخت رو پشت سر گذاشتیم. نمی دونم چرا بدون هیچ علامت سرماخوردگی چهار شب قبل تب شدید داشتی به طوری که حتی با قطره استامینوفن هم تبت پایین نیومد و تا صبح پارچه های کوچیکی رو که درست کرده بودم خیس می کردم و روی پیشونیت و پاهات می ذاشتم. آروینم از وقتی به دنیا اومدی به غیر از زمانی که در بیمارستان بستری شدی یادم نمی یاد چنین تبی کرده باشی. تا صبح تو هم خیلی اذیت شدی. دیگه هر چهار ساعت بهت قطره استامینوفن می دادم ولی انگار هیچ اثری نداشت. صبح تبت پایین تر اومده بود برای همین روز اول تو رو دکتر نبردم گفتم شاید به خاطر دن...
24 دی 1393

به مناسبت بیست ماهگی گل پسر ( البته با کمی تأخیر)

تو خودت نمره بیستی ***** تو خودت نمره بیستی کسی مثل تو ندیدم ***** توی قصم نشنیدم نه قدیما و نه حالا ***** هیشکی نیست اون قدو بالا کسی مثل تو بلد نیست ***** همه چیش یک باشه هم بیست تو رکوردارو شکستی ***** توی هر قلبی نشستی تو خودت نمره بیستی ***** تو مثل هیچ کسی نیستی   آروین جونم 20 ماهگیت مبارک باشه عزیز دل مامان. ببخشید گل پسرم این روزا سرم خیلی شلوغه برای همین نتونستم زودتر خاطرات قشنگمون رو بنویسم. عزیزکم، هر روز که می گذره و تو بزرگ تر می شی ، شیرین زبون تر، دلرباتر و خوردنی تر می شی. من و بابایی دوست داریم همیشه و همیشه در کنارمون باشی قند عسلم. اون...
15 دی 1393